نکته اول، اینکه اگر در دو سال گذشته مردم غزه و جریانهای مقاومت فلسطینی چنین ایستادگی و مقاومت بینظیری از خود نشان نمیدادند، اگر این همه رنج، کشتار و خرابی را تحمل نمیکردند و اگر در برابر جنایتهایی که علیه آنها اعمال شد سکوت میکردند، آیا اصلا امکان داشت که امروز کشورهای مختلف جهان به چنین تصمیمی برسند؟ بیتردید خیر. اگر به دو سال پیش بازگردیم، زمانی که هنوز غزه با این حجم از تخریب و خونریزی مواجه نشده بود، هیچیک از این دولتها حاضر به بهرسمیت شناختن فلسطین نمیشدند. بنابراین، میتوان گفت این تحولات، نتیجه پیروزی مردم فلسطین است.
نکته دوم، فشارهای شدید مردمی در کشورهای غربی به دولتهایشان برای به رسمیت شناختن فلسطین است. افکار عمومی در این کشورها بر اثر مشاهدات روزمره جنایات در غزه، بر تصمیمسازان فشار وارد کردهاند.
نکته سوم، باید توجه داشت که میان اروپا و ایالات متحده در موضوع اسرائیل اختلاف دیدگاههایی وجود دارد. البته هر دو طرف در اصل موجودیت رژیم صهیونیستی توافق کامل دارند و از آن حمایت میکنند اما درخصوص دولت فعلی اسرائیل، بهویژه دولت راست افراطی به رهبری نتانیاهو، اختلافنظرهایی میان آنها دیده میشود.
آمریکا از روندی که دولت افراطی اسرائیل در پیش گرفته حمایت میکند، چراکه آن را در راستای گسترش نفوذ خود در خاورمیانه میبیند اما اروپا به دلیل منافع خاص خود، این روند را پرهزینه و خطرناک ارزیابی میکند. از دید آنها، این دولت افراطی نهتنها موجب تخریب و کشتار میشود بلکه با تحریک کشورهای منطقه، از جمله همپیمانان غرب همچون ترکیه و اردن، موقعیت اروپا را نیز تضعیف میکند. نتانیاهو درپی تقویت منافع آمریکا در منطقه است، نه اروپا؛ و این باعث واگرایی در نگاههای استراتژیک آنها شده است.البته نباید تصور کرد که اروپا بهدنبال شکلگیری یک دولت فلسطینی مستقل و منتخب مردم است. بسیاری از آنها حتی با پیروزی حماس در انتخابات نیز مخالفت میکنند و معتقدند اگر دولتی تشکیل شود، باید تحت رهبری تشکیلات خودگردان فلسطین باشد؛ نهادی که نهتنها فاقد قدرت واقعی است بلکه عملا همراستا با منافع غرب عمل میکند. با این حال، اینکه بعد از بیش از ۷۰ سال، بالاخره دولتی به نام فلسطین ولو بهصورت نمادین از سوی برخی کشورها به رسمیت شناخته میشود، خود یک پیروزی برای فلسطینیهاست، هرچند که گامی بسیار کند و ضعیف محسوب میشود.